قصه انتظار

چرا تو را انتظار نکشم که کلید درهای گشایشی

قصه انتظار

چرا تو را انتظار نکشم که کلید درهای گشایشی

عقلی بسان عقل! درسی از بودا

                                 


می گویند بودا هر گاه با بی احترامی یا بد رفتاری کسی مواجه میشده، از او تشکر می کرده است! وقتی علت را می پرسیدند، بودا می گفته است: زندگی آینه ای است که ما خود را در آن

می بینیم. نوع رفتار دیگران با ما نشانه وجود منشاء آن نوع رفتار در خود ماست که بعنوان

همسان جذب شده است. و بدینگونه می توان عیوب خود را یافت. اگر مخالفان خود را به‌ پای

چوبه‌ی اعدام می کشانی ! بدان‌ صاحب عقلی هستی بسان طناب . و اگر مخالفان خود را به‌

زندان می فرستی! بدان صاحب عقلی هستی بسان قفس . و اگر با مخالفان خود به‌ جنگ

درمی افتی! بدان صاحب عقلی هستی بسان چاقو . و اما اگر با مخالفان خود به‌ بحث و گفتگو

می پردازی و آنها را متقاعد می سازی و به‌ سخنان حق آنها قناعت می کنی!


بدان صاحب عقلی هستی‌ بسان عقل


گنه بنده کرده است و او شرمسار



یکى از گنهکاران دست دعا بلند کرد و به خدا توجه نمود، ولى خداوند با نظر رحمت به او نگاه

نکرد، بار دیگر او دست دعا به طرف خدا دراز کرد، خداوند از او روبرگرداند، او بار سوم دست نیاز

به سوى خدا دراز کرد و تضرع و ناله نمود، خداوند به فرشتگانش فرمود: اى فرشتگانم دعاى

بنده ام را به اجابت رساندم که پروردگارى غیر از من ندارد. او را آمرزیدم و خواسته اش را

برآوردم ، چرا که من شرم دارم از تضرع و گریه بندگان


به قول سعدى :

 

کرم بین و لطف خداوندگار
 
گنه بنده کرده است و او شرمسار

داستانها و پندها (جلد سوم)

مصطفى زمانى وجدانى

- ۳ -



عدالت خدا

                             


امام باقر علیه السلام فرمود: پیغمبرى از پیامبران بنى اسرائیل به مردى گذر کرد، دید قسمتى از

بدنش در زیر دیوارى است و قسمتى از آن بیرون از دیوار بود، و مرغان پرنده او را از هم پاشیده ،
و سگان ، تنش را دریده بودند، از آنجا گذشت شهرى را مشاهده کرد و وارد آن شهر گردید، دید
یکى از بزرگان آن شهر، مرده است و او را بر روى تختى نهاده اند و با پارچه دیبا (و ابریشم ) کفن
کرده اند و دور آن تخت ، منقلهاى عود (ماده خوشبو) است که مى سوزد.

آن پیامبر عرض کرد: پروردگارا! من گواهى مى دهم که تو حاکم عادل هستى و به کسى ستم
نمى کنى (اما) آن (مرد اول ) بنده تو است که به اندازه یک چشم به هم زدن به تو شرک نورزید،
و به آن مرگ که من دیدم (نصف بدنش زیر دیوار و نصف دیگر را مرغان و سگان مى خوردند) او
را میراندى ، ولى این شخص (دوم ) را که به اندازه یک چشم بهم زدن به تو ایمان نیاورده ، این
چنین (با تشریفات ) او را مى راندى .


خداوند فرمودند: آرى اى بنده من ، همانگونه که گفتى حاکم عادلى هستم که ستم نکنم ، آن
بنده من (مرد اول ) گناهى ، پیش من داشت ، او را با آن وضع مى راندم تا مرا دیدار کند، در
حالى که دیگر گناهى بر او نباشد، و این بنده من (مرد دوم ) کار نیکى نزد من داشت ، او را با
چنین وضعى مى راندم تا مرا ملاقات کند و دیگر پیش من کار نیکى نداشته باشد.

(و طلبکار من نباشد)


داستانها و پندها (جلد سوم)

مصطفى زمانى وجدانى

- ۴ -

فراموشی

 

آیا می دانید یکی از بزرگترین نعمتهایی که خدا به بشریت عنایت کرده است

فراموشی می باشد؟



امام صادق (ع) می فرماید اگر فراموشی در آدمی نبود هیچکس را از مصیبتی تسلی حاصل   نمی شد و حسرت احدی برطرف نمی شد و کینه هیچکس از سینه اش زایل نمی شد و هرکس

بی احترامی و یا ظلم را فراموش نمی کرد و همیشه در پی انتقام می بود پس خداوند حکیم

حفظ و فراموشی را در آدمی قرار داده و هر دو ضد یکدیگرند و در هریک مصلحتی است.


(برگرفته از کتاب آیا می دانید؟مولف:رضا جاهد))

 

بیم و امید

یکی از بزرگان، عادت داشت بیش از نگران کردن مردم، بندگان خدا را به لطف او امیدوار می‌کرد. پس از مرگ، خوابش را دیدند و پرسیدند:

- خدا با تو و اعمالت چگونه رفتار کرد؟

گفت:


- مرا به جایی بردند و گفتند: «در محضر خدایی؛ هر چه پرسیده می‌شود بگو!»... جز اطاعت، کاری نمی‌توانستم بکنم. ندایی را شنیدم که پرسید: «مگر از مجازاتم غافل بودی که آن همه از مهربانی‌ام گفتی؟... نترسیدی بندگانم گناهکار شوند و تقصیر تو باشد؟»...

نمی‌دانستم چه بگویم. ناگهان فکری از ذهنم گذشت و گفتم: «خدایا!... راست می‌گویی؛ اما دوست داشتم مخاطبانم دوستت داشته باشند»... کمی سکوت شد. دلم می‌لرزید. دوباره ندا را شنیدم. گفت: «همه گناهانت را به خاطر نیَّت خوبت بخشیدم».

==== 

گناه، لذت دارد؛ آدم‌ها هم که نمی‌توانند گناه نکنند... اما وقتی در دلشان از مجازات خدا نگران باشند، نمی‌توانند از گناهی لذت کامل ببرند. آدمی هم که از گناه لذت کافی نبرد، آرام- آرام، از گناه کردن پرهیز می‌کند تا نگرانی آخر گناه، کامش را تلخ نکند. خوبی خوف این است.