قصه انتظار

چرا تو را انتظار نکشم که کلید درهای گشایشی

قصه انتظار

چرا تو را انتظار نکشم که کلید درهای گشایشی

یادمان باشد


یادمان باشد که : او که زیر سایه ی دیگری راه می رود، خودش سایه ای ندارد.

یادمان باشد که : هر روز باید تمرین کرد دل کندن از زندگی را.

یادمان باشد که : زخم نیست آنچه درد می آورد، عفونت است.

یادمان باشد که : در حرکت همیشه افق های تازه هست.

یادمان باشد که : دست به کاری نزنم که نتوانم آنرا برای دیگران تعریف کنم.

یادمان باشد که : آنها که دوستشان می دارم می توانند دوستم نداشته باشند.

یادمان باشد که : حرف های کهنه از دل کهنه بر می آیند، یادمان باشد که که دلی نو بخریم.

یادمان باشد که : فرار؛ راه به دخمه ای می برد برای پنهان شدن نه آزادی.

یادمان باشد که : باور هایم شاید دروغ باشند.



یادمان باشد که : او که زیر سایه ی دیگری راه می رود، خودش سایه ای ندارد.

یادمان باشد که : هر روز باید تمرین کرد دل کندن از زندگی را.

یادمان باشد که : زخم نیست آنچه درد می آورد، عفونت است.

یادمان باشد که : در حرکت همیشه افق های تازه هست.

یادمان باشد که : دست به کاری نزنم که نتوانم آنرا برای دیگران تعریف کنم.

یادمان باشد که : آنها که دوستشان می دارم می توانند دوستم نداشته باشند.

یادمان باشد که : حرف های کهنه از دل کهنه بر می آیند، یادمان باشد که که دلی نو بخریم.

یادمان باشد که : فرار؛ راه به دخمه ای می برد برای پنهان شدن نه آزادی.

یادمان باشد که : باور هایم شاید دروغ باشند.

یادمان باشد که : لبخندم را توى آیینه جا نگذارم.

یادمان باشد که : آرزوهای انجام نیافته دست زندگی را گرفته اند و او را راه می برند.

یادمان باشد که : لزومی ندارد همانقدر که تو برای من عزیزی، من هم برایت عزیز باشم.

یادمان باشد که : محبتی که به دیگری می کنم ارضای نیاز به نمایش گذاشتن مهر خودم نباشد.

یادمان باشد که : برای دیدن باید نگاه کرد، نه نگاه !

یادمان باشد که : اندک است تنهایی من در مقایسه با تنهایی خورشید.

یادمان باشد که : دلخوشی ها هیچکدام ماندگار نیستند.

یادمان باشد که : تا وقتی اوضاع بدتر نشده ! یعنی همه چیز رو به راه است.

یادمان باشد که : هوشیاری یعنی زیستن با لحظه ها.

یادمان باشد که : آرامش جایی فراتر از ما نیست.

یادمان باشد که : من تنها نیستم ما یک جمعیتیم که تنهائیم.

یادمان باشد که : برای پاسخ دادن به احمق، باید احمق بود !

یادمان باشد که : در خسته ترین ثانیه های عمر هم هنوز رمقی برای انجام برخی کارهای کوچک هست!

یادمان باشد که : لازم است گاهی با خودم رو راست تر از این باشم که هستم.

یادمان باشد که : سهم هیچکس را هیچ کجا نگذاشته اند، هر کسی سهم خودش را می آفریند.

یادمان باشد که : آن هنگام که از دست دادن عادت می شود، بدست آوردن هم دیگر آرزو نیست.

یادمان باشد که : پیش ترها چیزهایی برایم مهم بودند که حالا دیگر مهم نیستند.

یادمان باشد که : آنچه امروز برایم مهم است، فردا نخواهد بود.

یادمان باشد که : نیازمند کمک اند آنها که منتظر کمکشان نشسته ایم.

یادمان باشد که : من از این به بعد هستم، نه تا به حال.

یادمان باشد که : هرگر به تمامی ناامید نمی شوی اگر تمام امیدت را به چیزی نبسته باشی.

یادمان باشد که : غیر قابل تحمل وجود ندارد.

یادمان باشد که : گاهی مجبور است برای راحت کردن خیال دیگران خودش را خوشحال نشان بدهد.

یادمان باشد که : خوبی آنچه که ندارم اینست که نگران از دست دادن اش نخواهم بود.

یادمان باشد که : با یک نگاه هم ممکن است بشکنند دل های نازک.

یادمان باشد که : بجز خاطره ای هیچ نمی ماند.

یادمان باشد که : وظیفه ی من اینست: حمل باری که خودم هستم تا آخر راه.

یادمان باشد که : منتظر ِ تنها یک جرقه است، انبار مهمات.

یادمان باشد که : کار رهگذر عبور است، گاهی بر می گردد، گاهی نه.

یادمان باشد که : در هر یقینی می توان شک کرد و این تکاپوی خرد است.

یادمان باشد که : همیشه چند قدم آخر است که سخت ترین قسمت راه است.

یادمان باشد که : امید، خوشبختانه از دست دادنی نیست.

یادمان باشد که : به جستجوى راه باشم، نه همراه
نظرات 3 + ارسال نظر
زهرا چهارشنبه 24 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 03:53 ب.ظ http://tamanayedidar.blogfa.com/


اینا همه شون خیلی شکلکای زشتی هستن. دوسشون ندارم اصلا. جا قحط بود اومدی

زهرا به این خوشگلی

ذهن ازاد پنج‌شنبه 25 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 01:00 ب.ظ

مرسی .. محشر بود خیلی لذت بردم !!!!!!!!!!!!!!!!!

محمد سه‌شنبه 30 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 10:44 ب.ظ http://www.zhrayeman.blogfa.com

کاش چون پائیز بودم ... کاش چونرپائیز بودم

کاش چون پائیز خاموش و ملال انگیز بودم

برگ های آرزوهایم یکایک زرد می شد

آفتاب دیدگانم سرد می شد

آسمان سینه ام پر درد می شد

ناگهان طوفان اندوهی به جانم چنگ می زد

اشگ هایم همچو باران

دامنم را رنگ می زد

وه ... چه زیبا بود اگر پائیز بودم

وحشی و پرشور و رنگ آمیز بودم

شاعری در چشم من می خواند ... شعری آسمانی

در کنارم قلب عاشق شعله می زد

در شرار آتش دردی نهانی

نغمه ی من ...

همچو آوای نسیم پر شکسته

عطر غم می ریخت بر دل های خسته

پیش رویم:

چهره ی تلخ زمستان جوانی.

پشت سر:

آشوب تابستان عشقی ناگهانی

سینه ام:

منزلگه اندوه و درد و بدگمانی

کاش چون پائیز بودم ... کاش چون پائیز بودم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد