قصه انتظار

چرا تو را انتظار نکشم که کلید درهای گشایشی

قصه انتظار

چرا تو را انتظار نکشم که کلید درهای گشایشی

زود قضاوت نکن

مرد مسنی به همراه پسر بیست و پنج ساله‌اش در قطار نشسته بود، در حالی که مسافران در صندلی‌های خود قرار داشتند قطار شروع به حرکت کرد.
به محض شروع حرکت قطار پسر بیست و پنج ساله که کنار پنجره نشسته بود پر از شور و هیجان شد. دستش را از پنجره بیرون برد و در حالی که هوای در حال حرکت را با لذت لمس می‌کرد ، فریاد زد: پدر نگاه کن درخت‌ها حرکت می‌کنن. مرد مسن با لبخندی هیجان پسرش را تحسین کرد.
کنار مرد جوان، زوج جوانی نشسته بودند که حرف‌های پدر و پسر را می‌شنیدند و از حرکات پسر جوان که مانند یک کودک پنج ســاله رفتار می کرد، متعجب شده بودند.
ناگهان جوان دوباره با هیجان فریاد زد: پدر نگاه کن دریاچه، حیوانات و ابرها با قطار حرکت می‌کنند. زوج جوان پسر را با دلسوزی نگاه می‌کردند.
باران شروع شد چند قطره روی دست مرد جوان چکید.
او با لــــذت آن را لمس کــــرد و چشم‌هایش را بست و دوباره فریـــاد زد: پدر نگاه کن باران می‌بارد، آب روی من چکیــــد.زوج جوان دیـــگر طاقت نیــــاوردند و از مرد مسن پرسیدند: چرا شما برای مداوای پسرتان به پزشک مراجعه نمی‌کنید؟

مرد مسن گفت: ما همین الان از بیمارستان برمی‌گردیم. امروز پسر من برای اولین‌بار در زندگی می‌تواند ببیند...

                                

پیاده‌روی پربرکت

پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌و‌آله فرمودند:
مؤمن «لیّن الجانب» است، یعنی نرمش و محبّت و عواطف دارد. (بحارالانوار، ج 64، ص 310)
حسن برخورد و حسن معاشرت با مردم اهمیت زیادی دارد و در مخاطبین مؤثر است چه اهل دین باشیم و چه اهل دنیا. دشمنان ما اصرار دارند که برچسب خشونت به ما بچسبانند. در حالات ائمه علیهم‌السلام آمده است که حتّی با غیر مسلمین با محبّت برخورد می‌کردند. به عنوان نمونه در تاریخ آمده است که علی علیه‌السلام با مرد یهودی هم سفر بودند و به او گفته بود که سر دوراهی از او جدا می‌شود ولی در عین حال حضرت مقداری از راه را همراه او رفت، شخص یهودی گفت: شما راه را اشتباه می‌روید، حضرت در پاسخ فرمود: برای عمل به دستور دین خود و بجای آوردن حقّ همسفر مقداری از راه را همراه تو می‌آیم. با دیدن این عمل شخص تعجّب کرده و بعد مسلمان می‌شود. عمل کردن به یک دستور ساده اسلامی سبب می‌شود که عدّه کثیری مسلمان شوند.

ما دو گونه برخورد زیبا داریم:
ریاکارانه و برای جلب منافع دنیا
مخلصانه که از قلب می‌جوشد
نوع اوّل که در برخی از افراد معمول است مثلا در هواپیما برای جلب رضایت مشتری زیاد محبّت می‌کنند، زیرا این کار ابزار درآمد است، چون می‌دانند برخورد خوب با مشتری سبب جلب و جذب مشتری است.
نوع دوّم از صفات مؤمن است، وقتی می‌گوییم مؤمن خوش معاشرت است، برای جلب منافع دنیوی نیست بلکه برای تالیف قلوب و نزدیکی به یکدیگر است.

عقلی بسان عقل! درسی از بودا

                                 


می گویند بودا هر گاه با بی احترامی یا بد رفتاری کسی مواجه میشده، از او تشکر می کرده است! وقتی علت را می پرسیدند، بودا می گفته است: زندگی آینه ای است که ما خود را در آن

می بینیم. نوع رفتار دیگران با ما نشانه وجود منشاء آن نوع رفتار در خود ماست که بعنوان

همسان جذب شده است. و بدینگونه می توان عیوب خود را یافت. اگر مخالفان خود را به‌ پای

چوبه‌ی اعدام می کشانی ! بدان‌ صاحب عقلی هستی بسان طناب . و اگر مخالفان خود را به‌

زندان می فرستی! بدان صاحب عقلی هستی بسان قفس . و اگر با مخالفان خود به‌ جنگ

درمی افتی! بدان صاحب عقلی هستی بسان چاقو . و اما اگر با مخالفان خود به‌ بحث و گفتگو

می پردازی و آنها را متقاعد می سازی و به‌ سخنان حق آنها قناعت می کنی!


بدان صاحب عقلی هستی‌ بسان عقل


گنه بنده کرده است و او شرمسار



یکى از گنهکاران دست دعا بلند کرد و به خدا توجه نمود، ولى خداوند با نظر رحمت به او نگاه

نکرد، بار دیگر او دست دعا به طرف خدا دراز کرد، خداوند از او روبرگرداند، او بار سوم دست نیاز

به سوى خدا دراز کرد و تضرع و ناله نمود، خداوند به فرشتگانش فرمود: اى فرشتگانم دعاى

بنده ام را به اجابت رساندم که پروردگارى غیر از من ندارد. او را آمرزیدم و خواسته اش را

برآوردم ، چرا که من شرم دارم از تضرع و گریه بندگان


به قول سعدى :

 

کرم بین و لطف خداوندگار
 
گنه بنده کرده است و او شرمسار

داستانها و پندها (جلد سوم)

مصطفى زمانى وجدانى

- ۳ -



بیم و امید

یکی از بزرگان، عادت داشت بیش از نگران کردن مردم، بندگان خدا را به لطف او امیدوار می‌کرد. پس از مرگ، خوابش را دیدند و پرسیدند:

- خدا با تو و اعمالت چگونه رفتار کرد؟

گفت:


- مرا به جایی بردند و گفتند: «در محضر خدایی؛ هر چه پرسیده می‌شود بگو!»... جز اطاعت، کاری نمی‌توانستم بکنم. ندایی را شنیدم که پرسید: «مگر از مجازاتم غافل بودی که آن همه از مهربانی‌ام گفتی؟... نترسیدی بندگانم گناهکار شوند و تقصیر تو باشد؟»...

نمی‌دانستم چه بگویم. ناگهان فکری از ذهنم گذشت و گفتم: «خدایا!... راست می‌گویی؛ اما دوست داشتم مخاطبانم دوستت داشته باشند»... کمی سکوت شد. دلم می‌لرزید. دوباره ندا را شنیدم. گفت: «همه گناهانت را به خاطر نیَّت خوبت بخشیدم».

==== 

گناه، لذت دارد؛ آدم‌ها هم که نمی‌توانند گناه نکنند... اما وقتی در دلشان از مجازات خدا نگران باشند، نمی‌توانند از گناهی لذت کامل ببرند. آدمی هم که از گناه لذت کافی نبرد، آرام- آرام، از گناه کردن پرهیز می‌کند تا نگرانی آخر گناه، کامش را تلخ نکند. خوبی خوف این است.