گر دعای من امشب به آسمان برسد
گمان کنم که خدا هم به دادمان برسد
غـمـم ز دوری یار است، یار گمشدهام
چه میشود خبر از یار بی نشان برسد؟
چه میشود که بیاید سوار مشرقیام
و بر پیاده خسته، توان و جان برسد؟
پر از لطافت گل میشود نسیم چمن
اگـر به فصـل خـزان یار مهـربان برسد
گلاب و عطر بپاشید در مسیر ظهور
گمان کنم که هر آن لحظه میهمان برسد!
همیشه منتظرم درکنار جاده عشق
که پیک خوش خبر از سمت جمکران برسد
گفتم : بِدَوَم تا تو همه فاصله ها را
تا زود تر از واقعه گویم گله ها را
چون آینه پیش تو نشستم که ببینی
در من اثر سخت ترین زلزله ها را
پُر نقش تر از فرش دلم بافته ای نیست
از بس که گره زد به گره حوصله ها را
ما تلخیِ نه گفتنمان را که چشیدیم
وقت است بنوشیم از این پس بله ها را
بگذار ببینیم بر این جغد نشسته
یک بار دگر پَر زدن چلچله ها را
...
یک بار هم ای عشق من از عقل میندیش
بگذار که دل حل بکند مسئله ها را
محمد علی بهمنی