قصه انتظار

چرا تو را انتظار نکشم که کلید درهای گشایشی

قصه انتظار

چرا تو را انتظار نکشم که کلید درهای گشایشی

زود قضاوت نکن

مرد مسنی به همراه پسر بیست و پنج ساله‌اش در قطار نشسته بود، در حالی که مسافران در صندلی‌های خود قرار داشتند قطار شروع به حرکت کرد.
به محض شروع حرکت قطار پسر بیست و پنج ساله که کنار پنجره نشسته بود پر از شور و هیجان شد. دستش را از پنجره بیرون برد و در حالی که هوای در حال حرکت را با لذت لمس می‌کرد ، فریاد زد: پدر نگاه کن درخت‌ها حرکت می‌کنن. مرد مسن با لبخندی هیجان پسرش را تحسین کرد.
کنار مرد جوان، زوج جوانی نشسته بودند که حرف‌های پدر و پسر را می‌شنیدند و از حرکات پسر جوان که مانند یک کودک پنج ســاله رفتار می کرد، متعجب شده بودند.
ناگهان جوان دوباره با هیجان فریاد زد: پدر نگاه کن دریاچه، حیوانات و ابرها با قطار حرکت می‌کنند. زوج جوان پسر را با دلسوزی نگاه می‌کردند.
باران شروع شد چند قطره روی دست مرد جوان چکید.
او با لــــذت آن را لمس کــــرد و چشم‌هایش را بست و دوباره فریـــاد زد: پدر نگاه کن باران می‌بارد، آب روی من چکیــــد.زوج جوان دیـــگر طاقت نیــــاوردند و از مرد مسن پرسیدند: چرا شما برای مداوای پسرتان به پزشک مراجعه نمی‌کنید؟

مرد مسن گفت: ما همین الان از بیمارستان برمی‌گردیم. امروز پسر من برای اولین‌بار در زندگی می‌تواند ببیند...

                                

لباس آمدن تن کن...


من از اندیشه لیلی، تمام عمر،‌مجنونم

تماشا کن که می‌جوشد، شرابت از دل خونم
ببین از شهر چشمانم، قطار ژاله می‌آید
و با هر قطره اشکم، سفیر ناله می آید
بر این صحرای خشکیده، ببار ای ابر باران‌زا
که آتش حلقه پیچیده، ببار ای ابر باران زا
ز هریک جرعه از جامت،هزاران رود می‌جوشد
که خضر زندگانی هم، پی این آب می‌کوشد
بده جامی که می‌ریزد، عطش از ساغر جانم
طبیبا جان به لب آمد، نمی آیی به درمانم
بیا کز چشم بیمارم، سرشک ندبه می‌بارد
و این دوری برای خود، مفصل روضه‌ای دارد
پی دیدارت آقاجان، نگاهم پشت در مانده
نباید با خبر باشی، از این حیران درمانده!؟
شب تاریک هجران را، به نور وصل روشن کن
هزاران سال شد رفتی، لباس آمدن تن کن
نسیم صبحگاهی را، معطر از عبورت کن
تمام قاصدک ها را، خبردار از ظهورت کن
بکش دست نوازش بر سر چشم انتظارانت
شکوفا کن زمین را از صدای پای بارانت
شکوه جلوه خلقت، به عالم خودنمایی کن
و از خورشید تابان جمالت، رونمایی کن
بیا تا چشم‌های ما، از این ظلمت رها باشد
و روشنگر ز نور تو تمام جاده‌ها باشد
گل نرگس اگر بلبل، حدیث وصل می‌خواند
تمام عمر را شاعر، به امید تو می‌ماند
تو آن شورآفرین هستی، که با عشقت به شوق آیم
خدا را با تو می‌بینم، که دائم در تمنایم
مرا ای مهربان آقا، غلام آستانت کن
شبیه ضامن آهو! شدم آهو، ضمانت کن...
بیا امید عالم از ازل تا حال و فرداها
به حق ساقی کوثر، به حق مادرت زهرا...


مصطفی صابر خراسانی

اخلاق...!

چطور می شود دل آدم پر از شادی حقیقی بشود؟ عملا اولین قدم چیست؟ این همه انبیا و اولیا یعنی شاعران آسمانی آمدند و ما را به شادمانی دعوت کردند. راه را هم نشانمان داده اند. چرا ما باید در کنار گنج از گدایی بمیریم در حالی که همه چیز داریم. چرا همت نکنیم و به جاهای خوب نرسیم؟

پایان تمام تلاش های انبیا، اخلاق است. پیامبر می فرماید : من برای مکارم اخلاق مبعوث شده ام. هیچ نشانی برای ایمان بهتر از اخلاق خوب نیست. حدیث داریم که افضل مردم در ایمان کسی است که اخلاقش بهتر باشد.

در آموزه های دینی، به داشتن اخلاق نیکو بسیار سفارش شده است. خداوند تبارک و تعالی در قرآن کریم پیامبر اسلام را به دلیل این صفت ستوده است؛ آنجا که می فرماید: «همانا تو (ای پیامبر) خلق والا و نیکویی داری». رسول خدا صلی الله علیه و آله در سایه برخورداری از رفتار و اخلاق نیکو بود که توانست آیین خود را میان یکی از عقب مانده ترین ملل رواج داده، به بالاترین دره برساند. آن حضرت مؤمن را چنین توصیف کردند: «از میان همه مؤمنان، ایمان کسی کامل تر است که اخلاقش نیکوتر است و با کسان خود بهتر رفتار می کند».


علی علیه السلام هم می فرماید: «مؤمن عبوس و ترشرو نیست». همچنین آنحضرت در وصیت به اطرافیانش می فرماید: «ای فرزندانم! به گونه ای با مردم زندگی کنید که وقتی از نظر آنها غایب شدید، مشتاق دیدار شما شوند».

آیا تا به حال از اعمالتان فیلم گرفته اید؟

هرگاه ایمان به خدا و روز جزا درست شد، عمل صالح هم درست می شود ولی تلاش و کوشش می خواهد.

به این شکل که ما چند روز فطرت و نفس خود را محاسبه کنیم. شب که شد اعمال روزانه را مرور کنیم. با خود بگوییم این کارت خوب نبود پس بگذارش کنار! فیلم خودتان را بگیرید و بگذارید جلو خودتان. ببینید می خواهید این فیلم را جلوی همه پخش کنن؟ با فرزندم چطور برخورد کردم؟ با مادرم چگونه حرف زدم؟ اگر حاظر نیستی این فیلم را بقیه مردم ببینند یعنی خوب نیستی. این یک تعریف از تقواست.

خداوند این امکان را به ما داده که هر روز خودمان را اصلاح کنیم. مغفرتی بالاتر از این هست که هر روز با محاسبه نفس می توانی خودت را اصلاح کنی؟

 

پیاده‌روی پربرکت

پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌و‌آله فرمودند:
مؤمن «لیّن الجانب» است، یعنی نرمش و محبّت و عواطف دارد. (بحارالانوار، ج 64، ص 310)
حسن برخورد و حسن معاشرت با مردم اهمیت زیادی دارد و در مخاطبین مؤثر است چه اهل دین باشیم و چه اهل دنیا. دشمنان ما اصرار دارند که برچسب خشونت به ما بچسبانند. در حالات ائمه علیهم‌السلام آمده است که حتّی با غیر مسلمین با محبّت برخورد می‌کردند. به عنوان نمونه در تاریخ آمده است که علی علیه‌السلام با مرد یهودی هم سفر بودند و به او گفته بود که سر دوراهی از او جدا می‌شود ولی در عین حال حضرت مقداری از راه را همراه او رفت، شخص یهودی گفت: شما راه را اشتباه می‌روید، حضرت در پاسخ فرمود: برای عمل به دستور دین خود و بجای آوردن حقّ همسفر مقداری از راه را همراه تو می‌آیم. با دیدن این عمل شخص تعجّب کرده و بعد مسلمان می‌شود. عمل کردن به یک دستور ساده اسلامی سبب می‌شود که عدّه کثیری مسلمان شوند.

ما دو گونه برخورد زیبا داریم:
ریاکارانه و برای جلب منافع دنیا
مخلصانه که از قلب می‌جوشد
نوع اوّل که در برخی از افراد معمول است مثلا در هواپیما برای جلب رضایت مشتری زیاد محبّت می‌کنند، زیرا این کار ابزار درآمد است، چون می‌دانند برخورد خوب با مشتری سبب جلب و جذب مشتری است.
نوع دوّم از صفات مؤمن است، وقتی می‌گوییم مؤمن خوش معاشرت است، برای جلب منافع دنیوی نیست بلکه برای تالیف قلوب و نزدیکی به یکدیگر است.